جوخه بیوه ها به قلم حدیث افشارمهر
پارت بیست و دوم :
با گازی که گرفت موتور از جا کنده شد و با سرعت خیابان باریک بار رو ترک کرد.
به دنبالش حرکت کردم و همه ی حواسم معطوف این بود که بین جمعیت ماشین سوارون گم نشود.
او گاز می گرفت، و من سرعت رو بیش تر می کردم.
روی ساعت لوکیش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
۲۰ ساله 10سلام نویسنده عزیز رمانتون خیلی عالی و هیجان انگیز و قشنگیه خدا قوت خسته نباشید براتون آرزو موفقیت می کنم 🙏✨😊